سالی که گذشت
زهرا عالمی
عبوری از فصل های متفاوت سال
کم کم در حال رسیدن به قسمتهای پایانی کتاب سال میباشیم کتابی که برای هر کس فصلهای متفاوتی داشته است و فقط میتوان گفت این فصلها دارای عنوان مشترکی هستند. حال دو نفر را تجسم کنید که این چهار فصل کتاب را پشت سر نهاده و در حال بستن این کتاب میباشند.
فصل اول کتاب، شخص اول توام میباشد با شکوفه زدن درخت امید و بارانهایی عشق و محبت که همواره در حال باریدن میباشند که زمینی سبز و هموار را برای حرکت،، وی میسازند.
موسیقی که در این مسیر زیبا شروع به نواختن میشود انرژی او را برای حرکت و رسیدن به خواستههایش مضاعف میکند.
اما برای شخص دوم این فصل سیلهای بیرحمی دارد که امید و انگیزه او را با خود شسته ، افسردگی و غم را جایگزین آن میسازد. فصل سوم برای نفر اول، آسمانی دارد که لباسی آبی و چشم نواز برتن نموده و گردنبندی طلایی رنگ آویزان کرده است و با نور خود بی آنکه تکه ابری مزاحمش باشد وی را آماده هرگونه درو کردن خواستهای می کند.
این فصل برای نفر دوم ، خورشیدی دارد که شعلههای آتشین آن شروع به سوزاندن آرزوهایش میکند و فرصت برداشت هیچ کدام را نمیدهد.
فصل سوم برای شخص اول، با جدا شدن برگهای ناامیدی و نتوانستن همراه میباشد ، او با پا گذاشتن بر روی این برگها شروع به ادامه دادن میکند.
اما این فصل برای شخص دوم رعد و برقهای ترسناکی دارد ، بادهای تند و خشن توشه اندکی را که او با خود داشته غارت میکنند.
حال هر دو نفر به فصل پایان کتاب خویش میرسند. برای شخص اول این فصل با ریزش مرواریدهای سفید همراه میباشد و در حالی که این فرد از سپیدی زیبای حاصل از این مرواریدها لذت میبرد و درونش سرشار از شادی میباشد
در حال بستن کتاب و همچنین در اندیشه کتاب بعدی به سر میبرد.
در فصل پایانی شخص دوم، برفهای انباشته شده مسیرها را برای او بستهاند و سرمای طاقت فرسایی که این فصل دارد میخواهد او را تسلیم خود سازد.