سلام دوکتور؛ عشقین دیشین چئکیب سن؟

سلام دوکتور؛ عشقین دیشین چئکیبسن؟
جستارگشایی: سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۲ فرصتی دست داد تا با هماهنگی قبلی سری به مطب شاعر و دندانپزشک حاذق، دکتر یونس قاسمی طارمی در خیابان انقلاب تهران بزنم.راستش از اوایل دهه هفتاد در نشریه وزین امید زنجان جسته گریخته مطالب دکتر قاسمی را در صفحات ادبی ترکی و فارسی(کلک خیال با نظارت استاد حسین منزوی و یاشیل خیال با نظارت مهندس کریمی باغبان)پیگیری میکردم.
هنوز هم خطوط مبهمی از سلسله داستان های رئال پدرکشته مرتبط به جنگ جهانی در کوچه پس کوچه های ذهنم پرسه زده است.
قاسمی متولد ۱۳۴۴ طارم در خانوادهای اهل فرهنگ و هنر بوده و زندگی وی مملو از تحرک، تلاش،تحول،تطور،تحقیق،تدقیق و سرزندگی است.
وی از بهیاری وارد عرصه دندانپزشکی شده و در رزومه خود حضور داوطلبانه در جبهههای جنگ تحمیلی را نیز به یادگار دارد.
قاسمی در کنار زندگی حرفهای هماره چشمی در ادبیات و فرهنگ و هنر داشته و اهل مطالعه، مداقه و نوشتن است.
رقص قلمش در دو زبان ترکی و فارسی، فاخر، سحرامیز و روح نواز میباشد.
نمایشنامه اشک یتیم،پدر کشته،مجموعه شعر پارسی سیب سرخ،مجموعه شعر نو ترکی “مسگرلر خیابانی”،رمان زن خوشه چین،سوزلریم یوکدو بوینوما شله(نثر مسجع ترکی)مجموعه شعر طاریم سازلار سوزونده و…بخشی از آفرینش ادبی(اثار چاپ شده و یا در دست چاپ) یونس قاسمی است.
قاسمی قبل از اینکه دندانپزشکی حاذق و یا نویسنده و شاعری چیرهدست باشد انسانی است وارسته، متواضع،دوست داشتتی، انرژیک،بیادعا،سرزنده و صمیمی؛ در یک کلام خصائل و خصائص انسانی در این مرد در تموج و ارتعاشی ابریشمین است.
آنچه ذیلا باهم تورق میکنیم محصول گپ و گفت دو ساعته ما از چرایی و چیستی شعر و شاعری و نسبت آن با دندانپزشکی تا حضور در جبهه های جنگ تحمیلی،از حوزه هنری و محافل ادبی پایتخت تا نشریات شماغرب،از اثار چاپ شده و نشده
دکتر قاسمی تا آشیقهای افسونگر طارم،از از جاذبههای خیابان پر جنب و جوش انقلاب تهران تا کوچه باغهای معلق و سحرانگیز هندوستان ایران…
شعر؛ وحی و الهام شاعران است…
از شعر تعاریف زیادی شده است از فلاسفه یونان قدیم تا متاخرین… رایجترین تعریف شعر این است که می گویند کلامی است موزون و مقفی که دارای معنی باشد. من تعریفی که از شعردارم این است که: شعر هذیانی برخاسته از ناخوداگاه شاعر که بر زبان جاری میشود و به همین سبب شاعر میتواند واژگان را به زیبایی تمام به رقص اورد و باز به همین خاطر است شعر را شبیه وحی و الهام میدانند چون از ناخوداگاه برمی خیزد.
از حافظ تا شهریار… از شعرای مورد علاقهام باید عرض کنم که همه شاعران را دوست دارم ولی شاخص ترین از قدما حضرتِ حافظ و حضرتِ نظامیگنجوی و از متاخرین به حضرتِ شهریار و سلطان غزل حسین منزوی و به استاد سعید سلطانی ارادت ویژه دارم.
مرحوم اوستا که حق استادی به گردنم دارند و از زعمای شعر در قصیده هستند که خیلی دوستشان دارم. در شعر اذربایجان از قدما مولانا فضولی و حکیم هیدجی و از متاخرین حضرت شهریار و بولودقاراچورلو و از همشهریان گرانسنگم هوشنگ جعفری، پرویز سودی و رضا قاسم پور را بیشتر دوستشان دارم. از شعرای طارم از قدما مرحوم حزین ادیب الشعرا و امیرخسرو دارایی و از معاصرین اسدخان سلطانی، نورالدین شفیعی، جهانبخش شفیعی و “حسن حسنی” از شعرای مورد علاقهام هستند.
حوزه هنری و پرتاب به شاعرانگی… من از کودکی علاقه به ادبیات داشتم یادم هست مرحوم پدرم کتاب مرثیه قمری دربندی را برایم از زنجان خریده بودند. سعی میکردم از مراثی قمری نوحه بسازم ولی به صورت جدی در دبیرستان شروع به کار ادبی و هنری کردم. در سال ۵۹ نمایشنامه “اشک یتیم” را بازی کردم که در ان زمان خیلی مورد توجه قرار گرفت جسته و گریخته شعر میگفتم و حتی یک دفتر داشتم که به نثر مسجع ترکی نوشته بودم با عنوان “سوزلریم یوک اولوب بوینوما شله” که متاسفانه این دفتر با کلی از کتابهایم در زلزله طارم انبار خانه پدری زیر اوار ماند. وقتی در سال ۶۷ تهران امدم با خدا بیامرز “منوچهر جراحزاده” که از نویسندگان خورجین و گلاقا بودند در بیمارستان ولی عصر همکار شدیم ایشان حسابدار بیمارستان بودند و به واسطه ایشان پایم به حوزه هنری باز شد و در جلسات نقد شعر و داستان شرکت فعال داشتم.
مدیریت جلسات شعر با استاد براتیپور و مدیریت جلسات داستان را استاد محمدرضا سرشار که با عنوان “رضا رهگذر” قصه ظهر جمعه را تعریف میکرد عهدهدار بودند. مرحوم استاد مهرداد اوستا زیباشناسی تدریس می کرد اساتید نام اشنایی چون علی معلم دامغانی، موسوی گرمارودی، دکتر بهروز یاسمی،یوسفعلی میرشکاک، قیصر امینپور،امیرعلی مصدق،دکتر امید علی مسعودی،یاسری متخلص به چمن، شیرینعلی گلمرادی،خلیل جوادی، برادران مردانی، مرحوم اغاسی، احمد عزیزی و بسیاری دیگر در این جلسات شعر حضور داشتند که بعدها
بحث جالبی است که من تاکنون به ان فکر نکرده بودم من از سال ۶۶ در تهران زندگی میکنم علت ذاتی این مهاجرت عشق و ازدواج در وهله اول و سپس اشتغال به کار در دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی بود و البته پروانه مطبم هم برای تهران بود و من تهران را برای کار و زندگی انتخاب کردم ولی هیچ زمانی نتوانستم تهرانی بشوم و طارمی ماندم. خدا رحمت کند خانمی از بستگانم می گفت: “خدا هیچ کس را روستایی خلق نکند و اگر هم در روستا به دنیا امد ای کاش در روستا بماند چون اگر به شهر بیاید همیشه در حسرت روستا می سوزد” من سعی کردم اجازه ندهم بین شهر و روستای زادگاهم فاصله بیفتد اخر هفته ها را اغلب در باغ هستم و هر محصولی که دوست داشته باشم میکارم از برنج، گندم و جو گرفته تا ماش و خربزه و گوجه به صورت هکتاری کاشته و مدیریت کردهام. امسال هم حدود یک هکتار و خوردهای خربزه کاشته و در باغ سعی کردهام علاوه بر زیتون همه گونه درخت بکارم. جا دارد یادی بکنم از مرد بزرگ و دوست داشتنی مرحوم “حاج عابدین اسکندری” که درختان باغم یادگار زحمات ایشان است. خودشان به دنیای باقی رفته اند ولی اثرشان در باغ هنوز یاد او را نفس می کشند موقع تحویل باغ به من میگفت:”حواست به این درختان باشد من مثل بچه بزرگشان کردهام.”
درختان زیتون اعتصاب کردهاند… واقعا درختان خیلی با هوش هستند و محبت را میفهمند خصوصا زیتون که خیلی درخت عجیبی است و یقینا از با هوش ترین نباتاتند پارسال درختان زیتون بالاترین میزان ممکن بار دادند ولی بخاطر سو مدیریت بدترین بازار را داشت و زیتون بخاطر همین بد صاحبی به ذلیلترین وضع خود رسید که حتی خیلی ها ترجیح دادند که زیتونشان را نچینند و امسال درختان زیتون در اعتراض به این تحقیر و سو مدیریت دست به اعتصاب زدهاند و کم بارترین سال تاریخی خود را رقم زدند تا همه دست اندرکاران این میوه مقدس حساب دستشان بیاید.
از جبهه تا شعر از شعر تا شرافت… در ۱۵ سالگی جبهه رفتم خیلی بچه سال بودم ولی دل بزرگ و نترسی داشتیم. حدود ۵ ماه داوطلبانه در جبهه بودم و ۲۳ ماه هم سربازی را در لشگر ۲۳ نوهد در جبهه گذراندم. رزمندگان زمان جنگ انسانهای عجیبی بودند انگار فرشته هایی بودند که به زمین هبوط کرده بودند و انها برای دفاع از وطن و ناموس به جبهه امده و اصلا فکر نمیکردند زمانی میرسد بر سر چگونه خوردن و چگونه پست گرفتن اینقدر بین مسئولین نزاع باشد و همه برای کوبیدن رقیب چفیه مقدس انها را به گردن بیندازند و طرف مقابل را متهم بکنند و یا اختلاسگران بزرگی چفیه انها را به گردن بیندازند و یا چفیه انها را به گردن مجسمه کوروش بیندازند که هیچ مصداقی بین رزمندگان جبهه با این اختلاسگران و سیاست پیشگان نیست. من اگر عمری باشد خاطرات جبهه را خواهم نوشت و البته چند قسمت قبلا نوشته و در فضای مجازی منتشر کردهام. در پایان با خوانش دو غزل ناب ترکی و فارسی از “
دکتر یونس قاسمی”دیدار بعدیمان را بر دامان درختان سرسبز زیتون طارم حواله میکنیم. صدایم می کند اینک نیستانهای آبادی و دعوت میکند شاید به بوستانهای آبادی به یاد کودکی هایم دلم بازم به شور امد میان نیمکت درس و دبستانهای آبادی به یاد برفسالیها به یاد ابسالیها خوشم با خاطراتی از زمسنانهای آبادی و شالیزار عشق من اگر بی اب میخشکد هزاران غنچه گل داده گلستانهای آبادی بز کوهیِ عشق من به ارامی گذر میکرد میان دشت و صحرا و کوهستانهای آبادی اگر سیب هوس اغوا نمی کرد روح حوا را پدر را کی گذر بودی بر سیبستانهای آبادی بیر کونول منده دادانمیش غزله دادانیب او جانی یانمیش غزله ایسته دیم قوشما یازام قوش قاشینه گوزلرین وصفی یارانمیش غزله او وورولموشدی منی سئومیشیدی بو دهلی کونلوم اوسانمیش غزله باخیرام هر یئره من او گورورم ایله کی نقشی قالانمیش غزله هوروییب شانه چئکیب تئللرینی سارماشیق تک کی دولانمیش غزله دویغو لار منده داشیب دالغالانیر سان کی دریادی جالانمیش غزله
شاعران نام اور بزرگی از دل این جلسات سر براوردند و به نوبه خود تاریخساز شدند. من بخاطر قبولی در دانشگاه و ادامه تحصیل در شهرستان، بعد مسافت، مشغله تحصیلی و کاری ناچار شدم از جلسات خاطرهانگیز حوزه هنری خداحافظی و مسیر دیگری را در زندگی طینمایم. ولی هیچ زمان نتوانستم شعر و ادبیات را فراموش کنم در همدان یک تاتر روی صحنه بردم که خیلی مورد توجه قرار گرفت و البته همچنان جسته گریخته در جلسات شعر شرکت میکردم. یک داستان بلند بنام “زنخوشهچین” نوشته بودم که برای چاپ ان توسط دوست خوبم اقای محمودی با دکتر توانایان فرد مرتبط شدم و این داستان توسط اقای “عزیز ترسه” ویرایش و با مقدمه “محمود احیایی” به ممیزی وزارت ارشاد بردم تا سهمیه کاغذ بگیرم که متاسفانه با قبولی در دانشگاه نتوانستم ادامه گرفتن مجوز چاپ را پیگیر باشم و نهایتا این کتاب روی چاپ را ندید. در سال۷۴ یک داستان بلندی بنام پدر کشته نوشتم که به اوضاع سیاسی و اجتماعی و کشمکش های دوران جنگ اول جهانی در طارم میپرداخت و به صورت پاورقی۲۰ قسمتی در هفته نامه امید زنجان در صفحه کلک خیال با مدیریت شاعر شهیر مرحوم حسین منزوی با ویرایش خانم نازخند صبحی چاپ و خیلی مورد توجه قرار گرفت.
در سال ۸۳ یک مجموعه شعر با عنوان “طاریم سازلار سوزونده” با مقدمه ادیب نام اور اذربایجان اقای دکتر محمدعلی فرزانه و استاد دکتر کریمی باغبان در تیراژ ۲۰۰۰ چاپ شد و علاوه بر اینها در هفته نامه پیکاذر و اطلاعات هفتگی و روزنامههای مختلف شعر،داستان و مطلب به وفور به چاپ رساندهام. همچنین سلسله خاطرات دوران کودکی را نوشته ام انشالله به صورت کتاب در آورده و چاپ خواهم کرد. علاوه بر آن اثر زیبای طاهیر و زهره” که توسط دوست و استاد عزیزم اقای احمدزاده خلق شده است را به فارسی برگرداندهام اخیرا هم سلسله خاطرات داستانهای “من و درازگوش” را نوشتهام. شاعیره خوش قریحه اذربایجان “ساچلیخانم” از شهر مشکین اثر را به ترکی ترجمه کرده و در روزنامه مهد تمدن به چاپ رسیده است.
محبتدن اونا بیر دیش اکیبسن؟ دندانپزشکی را اصطلاحا “ارتاندساینس” میگویند. دندانپزشکی علم و هنر هست و یقینا هنر بودن این حرفه میتواند روح هنردوست ادمی را تا حدی ارضا نماید. وقتی میتوانی با دستانت شعر و داستان بنویسی با همان دستان میتوانی دندانهای نازیبا را زیبا کنی که هردوی اینها روح هنردوست ادمی را ارضا میکند.
طارم(تانریم)خودش شعر است… طارم خودش شعرست که مطلع انرا خدا سروده است و شاه بیت ان تانریم است و خدا در میان زیتونزارهای طارم سبز رخ نموده و در انارستان چون شکوفه قرمزِ انار برق میزند. موسی و یارانش را میطلبد که خدا تجلا کرده و به صورت شکوفه انار دیده میشود.
ترکان پارسیگوی بخشندگان عمرند… همه زبانها فاخر هستند این زبانها، فرهنگها، اداب و رسوم و عنعنهها یک شبه پدید نیامدهاند که محکوم به نابودی شوند انها یک پیشینه چند هزار ساله دارند و زحمات نسلی زیادی برای باروری انها کشیده شده است و از نظرِ من همه زبانها فاخر هستند و در عرض هم قرار دارند.طولی به زبانها و فرهنگها نگاه نکنیم که این زبان و فرهنگ از ان یکی برتر و بالاترست این نوع نگاه از شئون فاشیزم و شووینیزم نشات گرفته و انسان هرچقدر بتواند زبان یاد بگیرد در توسعه فردی و اجتماعی او موثر خواهد بود. ولی زبان مادری زبان اصلی انسان بوده و بقیه زبانها عاریه هستند. مثال بارزتر قندابی که به نوزاد داده میشود و خیلی هم شیرین و جذاب برای نوزاد هست ولی ایا جای شیر مادر را میتواند بگیرد؟ زبان مادری زبانی است که هر فرد بدون کوچکترین صرف زمان و انرژی و هزینه انرا یاد میگیرد.
زبان رسمی،دینی،علمی و مادری ما یک زبان دیوانی و رسمی داریم که زبان فاخر و شیرین فارسی است که با یادگیری ان میتوانیم با همه اقوام ایرانی ارتباط بگیریم و این زبان نقش پل ارتباطی بین اقوام را دارد و یک زبانی است که همه اقوام در غنای ان کوشیده اند خصوصا ترکان پارسی گوی که حضرت حافظ به ظرافت تمام میفرماید: بخشندگان عمر هستند از نظامی تا شهریار و منزوی و هزاران شاعر و نویسنده ترکِ پارسیگوی غنا یافته و باز توسط ترکان حاکم مورد حمایت قرار گرفته است و اگر این قند پارسی تا بنگال رفته به همت پادشاهان ادب دوست ترک هندوستان بوده است اولین نثر ادب فارسی و اولین منظومه حماسی در دربار شاه ترک غزنوی خلق شده است و هر چقدر از محبت و لطف ترکان به زبان فارسی بنویسیم کم نوشتهایم. در کنار آن ما یک زبان آیینی و دینی داریم که زبان فصیح و قدرتمند عربی است ما به واسطه ان با خدای خویش در ارتباط هستیم و تاثیر صنایع و فنون ان برزبان فارسی و ترکی انکار ناپذیر است صنایع ادبی و اوزان و عروض زبان فارسی و ترکی وامدار زبان فصیح عربی است.
و این زبان قرنها زبان دیوانی و علمی جهان اسلام بود و همه دانشمندان ترک و فارس به این زبان مینوشتند و اثار بزرگی را خلق کردهاند. زبان انگلیسی زبان علمی ماست که امروزه اکثر کتابهای مرجع به این زبان فاخر و ارزشمند بوده و یادگیری ان برای همه ضروری به نظر میرسد.خلاصه در این دهکده جهانی زبان انگلیسی با هژمونی رسانهای و قدرت سلطهای که داشته توانسته پل ارتباطی ملل را ایفا کند ولی با این همه هیچکدام از این زبانها نمیتوانند جایگاه زبان مادری را بگیرند. همانگونه که هیچ مادری نمیتواند جای مادر آدم را بگیرد. کسی که به زبان مادری بیحرمتی میکند انگار به مادرش بیحرمتی میکند کسی زبان مادریاش را انکار میکند انگار مادر خویش را منکر میشود. زبان اصلی هرکس زبان مادری اوست و الباقی زبانها در عین فاخر بودن زبان عاریه محسوب میشوند و هیچ زبانی حلاوت و شیرینی زبان مادری را ندارد.
شکنجهای مغزی و اتحادیههای زبانی… مثل معروفی هست که میگوید کسی که یک زبان بلد باشد یک نفر است ولی دو زبان بلد باشد دونفر والخ… امروز ثابت شده است یادگیری زبان خصوصا در هنگام نوزادی و کودکی که شکنج های مغزی در حال افزایش و شکل گیری است سبب پربار شدن مغز فرد می شود نوعی ورزش برای تقویت مغز و ذهن ادمیست و در پیر سالی هم فرد را از گزند بیماریهای پیرمغزی مثل الزایمر و زوال عقل یا دمانس و دلیریوم مصون میدارد و در یادگیری و بالابردن بهرههوشی فرد تاثیر بسزایی دارد. متاسفانه هژمونی زبان غالب که وجودش برای ارتباط بین اقوام ضروری است سبب گردیده تا زبان مادری رنگ ببازد متاسفانه تحقیرهای زبانی و افکار شوونیستی در این یکصد سال اخیر سبب گردیده تا خانواده ها به فرزندان خویش زبان مادری یاد ندهند و این در راستای سیاست یک دولت و یک ملت رضاخانی اعمال شده است که سعی در ملتسازی دروغین و تحریف تاریخ و توسل به سفسطههای مشمئز کننده سعی در آسیمیلاسیون و یکسانسازی اقوام گرفته اند. وجود رنگینکمان اقوام فرصت خوبی برای رشد و توسعه ایران عزیز هست. ایران میتواند با استناد به جمعیت چند میلیونی عربهای عشیرهای و سادات عرب نژاد ایرانی،عضو اتحادیه عرب و با استناد به جمعیت چند ده میلیونی ترکان عضو اتحادیه کشورهای ترک و به واسطه هموطنان بلوچ برای ارتباط با بلوچهای پاکستان و از قبِل کردها برای ارتباط با کردهای کشورهای همسایه استفاده کند. این ارتباطات یقینا میتواند برای کشور در رابطه اقتصادی،سیاسی و فرهنگی کمک کننده باشد.
چال سازی چال من آختاریم یاریمی… داستانهای اشیقی جایگاه ویژهای در موسیقی اذربایجان دارند اشیق ها یا اوزانها که گاها اوسان هم نامیده میشود به معنی افسونگر میباشد این خنیاگران دوره گرد عارفانی بودند که قوپوز به دوش از این مجلس به ان مجلس از این شهر به ان شهر رفته و در بین ایلات و مردمان ترک جایگاه ویژهای داشته و دارند. گویا صنعت آشیقی در میان ترکان باستان توسط شمنها بنیان گذاشته شده و آنها با خواندن اشعار و اوراد نوعی موسیقی درمانی انجام میدادند اشیقهای پشکسوت و صاحبنام نهایتا لقب دده میگرفتند و قصههای عاشقانه و عارفانه را در محافل تعریف میکردند و صدا و سازشان گرما بخش مجالس بود و این صنعت کهن در طول سالیان متمادی با امدن و رفتن انواع موسیقی جایگاه خود را حفظ کرده است البته که نقش بزرگان در حراست از این صنعت موسیقی قابل تمجید و تکریم است. اگر این بزرگان نبودند یقینا این صنعت کهن ادبی و هنری در پیچ و خم فشارهای فرهنگی به زوال و نابودی می رسید. در طارم ما که گوشه ای از اذربایجان تاریخی است قرنها این موسیقی در جان و دل ترکان ساکن در طارم نشسته و ریشه دوانده و توسط اساتید گرانسنگی حراست و به نسل حاضر رسیده است. شاخصترین استاد موسیقی اشیقی طارم حضرت “دده موسلوم عسگری” میباشد که از اشیقهای صاحب سبک، قدیمی و معروف طارم هستند. مرحوم اشیق “سواد عزیزی” از دیگر بزرگان این موسیقی بودند که پارسال به جوار حضرت حق شتافتند. اشیق محمد یکی از اشیقهای بزرگ طارم هستند که روایتگر داستانهای زیادی میباشند اشیق “بیژن اسلامی” از اعجوبههای این صنعت موسیقی است و آشیق ارژنگ نیز خنیاگر دیگری در صنعت اشیقی هستند که صدای گرم قوپوزشان محافل را گرم و موسیقیایی میکند. اشیق دکتر نجفی و استاد “شاپور داغلار اوغلو” اقای ابراهیمی ،اقای محمدی و بسیاری دیگر در طارم در زمینه اشیقی فعالیت داشته و بین مردم منطقه جایگاه ویژهای دارند. دو هنرمند نامی در طارم که موسیقی اشیقی در منطقه با وجود این دو عزیز اعتبار و جایگاه خاصی پیدا کرده است و زحماتشان هیچ زمانی از ذهن تاریخی طارم حذف نخواهد شد اقایان اسدخان سلطانی و مسلم جانمند که هر دو از اشیقها و هنرمندان شناخته شده دو سوی ارس می باشند.

کار در تهران زندگی در طارم…